در آن سالها بود که مطبوعات مستقل تا حدی قدرت گرفتند و بسیاری از هنرمندان ایرانی توانستند در خارج تحصیل کنند؛ گالریها به وجود آمدند و هنرمندان با نهضت مدرنیسم همراه شدند.
در ایران هنر مدرن چند دهه دیرتر از جاهای دیگر شکل گرفت و آثار هنری بیش از آنکه نشانه تحولات جامعه ایران باشند، نمونههایی از هنر جهانی بودند. در دهه30، وقت هنرمندان را مجادلههایی گرفت که هیچ نتیجهای از آنها حاصل نشد اما با آغاز دهه40، بازیابی هویت ملی، فرهنگی، مذهبی و قومی، دغدغه بسیاری از هنرمندان شد.
در این دوره، سیاست و تفکرات سیاسی ذهن بسیاری از هنرمندان را مشغول کرد. نوعی نقاشی متعهد روایتگر در کنار نقاشیهای انتزاعی به وجود آمد. بسیاری از نقاشان با استفاده از شمایل و اسطورههای قومی و مذهبی به خلق اثر پرداختند و عدهای دیگر راه انتزاع و کشف و شهود شخصی را پیش گرفتند.دهه40 و 50 را میتوان سالهایی پرتحول برای نقاشی به حساب آورد.با وجود تمام تجربیات به دست آمده در این سالها، عدهای معتقدند ظاهر را از غرب گرفتیم و باطن خود را فراموش کردیم.
از نقاشان مهم و تاثیرگذار در این دوره میتوان به هانیبال الخاص، مارکو گریگوریان و بهمن محصص اشاره کرد. اول آبان امسال نمایشگاه هنر دهه40 و 50 در مؤسسه فرهنگی - هنری صبا افتتاح شد. در این نمایشگاه،101 اثر از نقاشان دهههای 40 و 50 به نمایش درآمد. کارها از گنجینهها، گالریها و مجموعههای مختلف جمعآوری شده بودند و دیدن آنها از نزدیک، سیاحتی در حال و هوای نقاشی آن سالهای ایران بود. نمونهای از کارهای این نمایشگاه را در گالری این هفته برایتان آوردهایم.
شرق دور رؤیایی
این اثر بدون عنوان سهراب سپهری است؛ آبرنگ روی کاغذ 58×100 سانتیمتری. تکنیک و موضوع این کار تحتتاثیر نقاشی شرق دور است؛ فرم عمودی کار و طبیعتگرایی و استفاده از آبرنگ این کار با کارهایی که پیش از این از سهراب سپهری دیدهایم، متفاوت است. سپهری در بیشتر آثارش به فضاهای روستایی و تنه درختان تنومند پرداخته است اما این کار، گویا تمرینی است که در مواجهه با هنر شرق دور به آن پرداخته.
نقاش معاصر و نقشهای قدیمی
منصور قندریز نقاشی بود که گالری هم داشت. در سالهای دهههای40 و 50، گالری قندریز و گالری سیحون، نقش مهمی در بسط و گسترش نقاشی مدرن داشتند. مبنا و شالوده آثار قندریز، نقوش سنتی ایرانی است؛ مثل نقشهای سفالینهها و طلسمهای فرهنگ باستان. انتخاب و نحوه استفاده از رنگ، ضربات قلم مو و بافت در آثار قندریز، شکلی بسیار نو و مدرن دارد. به نظر میرسد آثار قندریز، تعریف جدیدی از همان نقوش قدیمی باشد.
مسخ روی بوم
بهمن محصص از دوستان صمیمی جلال آلاحمد بود. مشخصه کارهای محصص سرد و سنگیبودن آنهاست. او را بیشتر با «طبیعت بیجان»هایش میشناسند.محصص در تابلوهایی که با موضوع انسان کشیده، در بند شخصیتپردازی نبوده و فیگور انسانی برایش نمادی از نوع بشر است.انسانهایش همیشه در فضایی سرد و بیروح به نمایش درآمدهاند؛ مسخشده، سنگشده.بهمن محصص در کنار نقاشی، مجسمههایی هم ساخته است. نام اثری که در اینجا میبینید، «انسان ازشکل افتاده» است؛ رنگ و روغن روی بوم.
قابی دیگر از واقعیت
واحد خاکدان، نقاشی واقعگراست اما نه به مفهوم کلاسیک آن. در این تابلو تمامی اشیا با حساسیت خاصی به واقعیترین شکل ممکن نقاشی شدهاند اما موقعیت آنها در فضا از واقعیت پیروی نمیکند. معلق بودن اشیا در فضا، تضاد عجیبی با جنس واقعگرای نقاشی دارد و خصوصیاتی فراواقعی و رؤیاگونه به تابلو میدهد.
سفر در سنت نقاشی ایران
اوایل دهه40، اوایل کار ناصر اویسی هم بود. او از همان آغاز، توجه زیادی به هنر اصیل ایرانی نشان میداد. وقتی کارهای او را میبینیم، انگار داریم به سیر تطور هنر سنتی ایران نگاه میکنیم. در کارهای او از عناصر نقاشیهای منسوب به مانی تا ویژگیهای نقاشی قاجار قابل مشاهده است. در این اثر استفاده از نوشتار فارسی بسیار چشمگیر است و نقشی دوگانه ایفا میکند؛ بعضی جاها به عنوان بافت و در جاهای دیگر به عنوان عناصر مستقل بصری.
آیات الهی، حیرت انسانی
در دهههای 40 و 50، بسیاری از هنرمندان تحتتأثیر تئوریها و ایدئولوژیهای مختلفی که وجود داشت بودند. بیشتر این آثار حال و هوای یکسانی داشتند اما برخورد ضیاءالدین امامی از جنس دیگری بود. کار امامی در تابلوی «آیات الهی» شبیه تصویرسازی است. او در اثرش به نوعی روایتگری پرداخته است. نکته قابل توجه این تابلو، حیرت انسان از نشانههای خداوند است که هنرمند سعی کرده با فرمهایی تجریدی آن را نمایش دهد.
تجربهگرایی زنانه
پروانه اعتمادی از جمله نقاشان زن موفق است. او به تجربهگرایی در تکنیکهای مختلف نقاشی شهرت دارد. با اینکه او را بیشتر به خاطر نقاشیهای مداد رنگیاش میشناسند اما در دهههای 40 و 50، روشهای خاص او در نقاشی رنگ و روغن بسیار چشمگیر بوده است. تابلویی که میبینید، رنگ روغن روی چوب است. در این تابلو، ترکیببندی شکل خاصی دارد. نقاش از فضای منفی (فضاهای خالی) خوب استفاده کرده. با اینکه ترکیببندی در این تابلو قرینه یا وسط در وسط نیست، استفاده از 2 رنگ قرمز و سبز، نگاه بیننده را بر گلی که در مرکز است، متمرکز میکند.
چهره یک دوست
مارکو گریگوریان که چند وقت پیش درگذشت، از ارامنه ایرانی بود. اغلب آثار او، تجربیات جسورانهای برای استفاده از بافت در نقاشی هستند.مطرحترین آثارش تابلوهایی هستند که سطوحشان مثل زمینهای بیابانی، ترکهای بزرگ دارند. با این حال، اثری که اینجا میبینید، تابلویی است که مارکو در آن به سادهترین شکل و بدون استفاده از بافت، چهره دوست خود ـ سهراب سپهری ـ را نقاشی کرده است.